نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

برای نوژاجونم

نوژای 23ماهه ی من

اینروزا کلی با نوژا مشغول وسر گرم هستم .شیطون بلایی شده که نگو .با حرفاش بهم شوک وارد میکنه .خداروشکر که عسل خانم من حرف زدنش دیگه کامل شده.جنب وجوش و شیطونیش در حد اعلا هست .کلی خستگی ناپذیره دخترم. شبها دیر میخوابه و روزا اصلا  نمیخوابه.من موندم این همه انرژی رو از کجا میاره که تمومی هم نداره.عاشق حرف زدناشم.تازگیها یاد گرفته میگه: نوژاعشق مامانه  نوژا عمر مامانه . واسه خودش زمزمه میکنه.خونه ی مامان فاطمه که بود به مامان گفته بود : به حسنیه زنگ بزن .دلش برام تنگ میشه.البته بگم 2 روزی بود که مریض بودم و پیشش بودم عادت کرده بود بهم .خدا رو شکر تو این 2 روز دختر خوبی بود  ومنم استراحت کردم. این روزا دخت...
25 تير 1392

3تیر 92و دریاچه خلیج فارس

عزیزدلم نمیدونم از کدوم حرفت یا از کدوم کارای جدیدت بنویسم.همین رو بدون که خیلی بزرگ وعاقل شدی ومن خیلی خدارو شکر میکنم که گلی مثل شما رو دارم .دیوونه وار میخوامت و همه حرکات ورفتارات حتی صحبت کردنات برام شیرین ودلنشینه.اینروزا خانم گلم من شیطون شده در حد لالیگا .وقت نمیکنم به وب دوستام سربزنم وقتی که خونه ام .از اینترنت اداره استفاده میکنم و بهشون سر میزنم .ابدا اجاز نمیدی که وارد نت بشم اگر هم لب تاب رو روشن میکنم دائم میگی:نوژا یا رهام (اسم پسرخالتو )که باید فیلم یا عکس مربوطه رو برات بزارم .شیرین زبون هم شدی که نگو .کارات خیلی بامزه هستند و واقعا وقتی حرفی میزنی وکاری میکنی که نشون میده بزرگ شدی همون موقع خدارو شکر می کنم..با عروسکات خی...
11 تير 1392

دعوت وبلاگی

یه چندوقته که این نظرسنجی ها یا بقول خودمون دفتر عقاید تو وبلاگها مدشده .خیلی جالبه ومن هم خیلی دوست داشتم شرکت کنم.اول از همه از مامان آرشیداجوووون که خیلی لطف داره ومنو به این نظر سنجی دعوت کرده خیلی تشکر میکنم ومرسی که منو لایق دونستی حالا بریم سر سئوالات : ا. بزرگترین ترس زندگی شما ؟ آینده ای نامعلوم   2-اگر 24 ساعت نامریی میشدی، چی کار میکردی ؟  جای خاصی نمیرفتم 3- اگر غول چراغ جادو ،توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5الی12 حرف شما را داشته باشد ،‌ آن آرزو چیست؟ خوشبختی خودم ونوژای گلم 4- از میان اسب ، پلنگ ، سگ ، گربه و عقاب کدامیک رودوست داری ؟  کلا با حیوانات میونه ی خوبی ندارم.پس ه...
3 تير 1392

22ماهگی + عکس نوشت تعطیلات خرداد92

  نوژای نانازم تعطیلات خردادماه خیلی بهمون خوش گذشت رفتیم مسافرت وتقریبا میتونم بگم اولین سفر بعداز ١ سالگیت محسوب میشد.فکر می کردم توی ماشین خیلی اذیت بشی اما برخلاف تصورم خانمی بودی که نگو.دوشنبه ١٣ خرداد ساعت ٧ بعدازظهر حرکتمون به سمت کاشان بود .خوشبختانه سریع حرکت کردیم  و معطل نشدیم.خاله ها و مامان جونم هم بود و مطمئن بودم کلی خوش میگذره. از اونجایی که به مامان جونم خیلی وابسته هستی فقط یکریز میگفتی : مامان فاطمه که ایشون هم اومدند تو ماشین ما و تقریبا می تونم بگم کل سفر همراه ما بودند وکلی من حال کردم  که تو خوشحالی و من راحت. بالاخره ساعت ١٢:٣٠ رسیدیم و شماهم با رهام جون پسرخاله عزیزت کلی پر انرژی شروع ک...
27 خرداد 1392

اولین زیارت رفتن نوژا جونی

  نوژای نانازم برا اولین بار رفتی زیارت.تا الان اصلا فرصت نکرده بودیم که ببرمت با اینکه خیلی بهمون نزدیکه اما قسمت نشده بود که بریم.چهارشنبه 25 اردیبهشت با عزیزم جون ساعت 6:30 عصر تصمیم گرفتیم که بریم میخوام بگم که اصلا با برنامه ریزی قبلی نبود.خیلی دوست داشتم بعد از مدتها یه جایی برم که توش آرامش احساس کنم بخاطر همین هم تا عزیز پیشنهاد داد سریع قبول کردم اما از شما می ترسیدم که نتونی اونجا وفضای سکوت وعبادت رو تحمل کنی ولی برعکس انتظارم خیلی خوب بودی .امامزاده ی خلوتی هست وشما برا خودت حسابی جلون دادی وشیطونی کردی .البته خیلی اونجا نموندیم چون هوا داشت تاریک میشد وبدون هماهنگی با خانواده اومده بودیم می ترسیدیم که نگرانمون بشن.خلاصه عزی...
9 خرداد 1392

21 ماهگی

نوژاي خوب من روز به روزداري بزرگتر ميشي وعاقل تر.اصلا  دلم ميخواد با اين كارات وادا واطوارات درسته قورتت بدم هر لحظه يه شيرين زبوني ويه كار جديد كه منو غافلگير مي كني. دوست ندارم اين روزهاي شيرين بودنت تموم بشه.ديگه كاملا و بيشتر از قبل دارم از وجودت لذت مي برم.وقتي يه ذره ناراحتم و دلگير با ديدنت كه داري بازي ميكني وتو عالم خودت هستي شاد ميشم وميگم بيخيال غصه ودنيا. باتو شادم .با گريه ات دلم آَشوب ميشه وباخند هاي از ته دلت آرامش ميگيرم.چقدر دنيات پاك و بي آلايشه.كاش اونقدر عاقل بودي و قدر اين لحظه هاتو ميدونستي.   اين روزا نوژايي خيلي لوس هم شده با كوچكترين  چيزي كه ميشه گريه ودادو بيداد رو سر ميده ومن كلافه ديگه نمي...
26 ارديبهشت 1392

شیرین زبونم

عروسک ملوسک مامان این روزها خیلی خیلی قشنگ وروان والبته رسا صحبت میکنه.از حرف زدن و خزانه ی لغات نوژا جون هرچی بگم کم گفتم .حرف زدنش خیلی پیشرفت کرده من خیلی خیلی خوشحالم.تقریبا همه ی کلماتی که روزمره بکار می بریم رو میدونه ودر جای مناسبش بکار میبره. دیشب تو اتوبان یک کامیون دید و سریع گفت: ماشین بزرگه. تازگیها هم یاد گرفته  هر کاری رو نمیونه انجام بده یا هر چیزی رو میخواد صدا میزنه بیااا بیااا . شعر تاب تاب عباسی رو کامل  میخونه البته توخلوت خودش و برای عروسکاش همچنان شبها برای خوابیدنش و اون حسی که خودشو میندازه تو بغلم و صورتمو نوازش میکنه با خودم درگیرم هر گلی رو که می بینه سریع بو میکنه و میگه به به ...
17 ارديبهشت 1392

درد و دل با نوژای نازم

یه روزایی هست که اصلا دلم نمی خواد ازت جدا شم .این روزا همون روزایی که شبش خیلی بهم می چسبی و دوست نداری بخوابی .خیلی حس بدی بهم دست میده اونم حس جدایی ودلتنگی واسه گلم.معمولا شبها که میخوای بخوابی من میزارمت روی پاهاموتکونت میدم وانواع لا لایی ها رو برات میخونم شماهم مشغول شیر خوردن هستی خالا یا چشماتو میبندی یا با چشمای باز منو نگاه میکنی.بعدش که دیگه خسته میشی خودتواز روی پام میندازی پایین و با پتوت بازی میکنی وخوابت میبره .من هم برای اینکه خوابت نپره کنارت میخوابم وچشمامو الکی میبندم ونگات میکنم که داری چیکار میکنی. الان یه چند وقتیه که همین که کنارت میخوابم بعداز ٢الی ٣ دقیقه بصورت چار دست وپا میای کنارم وسرتو بزور جا میدی روی...
4 ارديبهشت 1392

چکاپ 20 ماهگی نانازخانم

دیروز نوژای گلمو بردیم دکتر برای یبوستش.راستشو بخوای دیگه تو این ٢ ماهه خسته شده بودم و کمی افسرده شده بودم.به همین دلیل رفتیم دکتر .مطب فوق العاده شلوغ بود .بعد از نیم ساعت نوبت ما شد.آرای دکتر فوق العاده چهره ی آرامش بخشی داشت .نوژا به محض ورود به اتاق شروع کرد به نق زدن و به میز دکتر اشاره کردن. دیدم رو میز دکتر یه ظرف پراز شکلات هست تا خواستم از دکتر اجازه بگیرم بهم گفت : به موقعش بهش میدم. و بعداز چند دقیقه یک شکلات به نوژای نازم داد.یکم شرح حال پرسیدو گفت:چند وقته که اینجوری شده؟ درد داره : گریه میکنه و پاسخ من به همه ی پرسشها مثبت بود.بعداز شرح حال گیری گفتند: به نوژا سبزی زیاد بده حالا اعم از خوردن یا به شکل کوکو سبزی و قورم...
1 ارديبهشت 1392

20 ماهگی دردونه ام

تو این ماه عسلم خیلی پیشرفت کرده مخصوصا پیشرفت کلامیش خیلی محسوس بوده وتقریبا شده طوطی خونه وسعی میکنه کلمات رو هرچند پس و پیش تکرار کنه مخصوصا کلمات تک هجای یا دوهجایی رو قشنگ میگه. حالا یکسری از کارها وکلمات عزیزم تو ٢٠ ماهگی رو  بخونیم: عاشق از پله بالا و پایین رفتنه و اصلا خسته نمیشهو کلی کیف میکنه تازه اصرار داره دستشو از دستم جدا کنه  سعی میکنه جمله بسازه مثلا : چایی بده  مو قشنگه من میخوام من خیلی براش شعر میخونم  و تمامش رو از حفظه و وقتی براش  میخونم سعی میکنه تکرار کنه وباهم بخونیم: یه توپ دارم گیلگیلیه              سرخ وس...
27 فروردين 1392