نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای نوژاجونم

اولین زیارت رفتن نوژا جونی

1392/3/9 0:33
نویسنده : مامان حسنیه
609 بازدید
اشتراک گذاری

 نوژای نانازم برا اولین بار رفتی زیارت.تا الان اصلا فرصت نکرده بودیم که ببرمت با اینکه خیلی بهمون نزدیکه اما قسمت نشده بود که بریم.چهارشنبه 25 اردیبهشت با عزیزم جون ساعت 6:30 عصر تصمیم گرفتیم که بریم میخوام بگم که اصلا با برنامه ریزی قبلی نبود.خیلی دوست داشتم بعد از مدتها یه جایی برم که توش آرامش احساس کنم بخاطر همین هم تا عزیز پیشنهاد داد سریع قبول کردم اما از شما می ترسیدم که نتونی اونجا وفضای سکوت وعبادت رو تحمل کنی ولی برعکس انتظارم خیلی خوب بودی .امامزاده ی خلوتی هست وشما برا خودت حسابی جلون دادی وشیطونی کردی .البته خیلی اونجا نموندیم چون هوا داشت تاریک میشد وبدون هماهنگی با خانواده اومده بودیم می ترسیدیم که نگرانمون بشن.خلاصه عزیزم با اینکه تایم کمی رو اونجا بودیم ولی اون حس آرامش اومد سراغم .

از عزیز قول گرفتم اگر بازم فرصت شدحتما دوباره بریم و این دفعه زمان بیشتری رو اونجا باشیم.من که واسه اون روز لحظه شماری میکنم.عکسا هم به این خاطر بیکیفیت هستند که با دوربین گوشیم انداختم و فکر نمیکردم که اصلا لازم باشه دوربین عکاسی ببرم .

 

 

 

 تا این دعای سلام رو دیدی دستت رو گذاشتی رو گوشت و گفتی:اذانه

 یادم رفت که بگم عاشق پرچم کشورمون هستی و تا تو اتوبان یا هرجای دیگه می بینیش میگی :ایرانه

 از ذوق ببین چطوری داری میدویی .منم که همش بهت میگفتم : نوژا نیفتی.حالا ورد زبونت شده نیفتی از هرجا بلندی می خوای بری همش به خودت میگی:نیفتی

 

 اینجا هم رفتی سر قبر شهدای گمنام و خلاصه ول کن نبودی

 

 

 بهت گفتم : نوژا بریم تو بعدا میای ولی کو گوش شنوا اصلا اگر به حال خودت میزاشتیم تا صبح روی اون سکو بودی تازه چند مرتبه هم دراز کش شدی رو قبرشون

 

 حرم رو سفت گرفته بودی و اجازه نمیدادی دستتو بگیریم تا دستتو میگرفتم جیغ می زدی .و توجه همه  رو به خودت جلب میکردی.وقتی وارد شدیم خانمی نشسته بود و اجازه عکاسی رو نداد البته یه نوشته هم اونجا بود که نباید عکس وفیلم بگیریم من هم همه رو یواشکی گرفتم اما چون فضاش کلا خلوت بود از تیررس نگاه اون خانم دور نموند این پنهان کاریه من.وقتی دید فقط از شما عکس می گیرم دیگه نگاهمون نکرد

 

 

 بغل عزیز بودی و داشتی پول می انداختی داخل حرم

 

 خانمی نذر نون پنیر سبزی کرده بود ویکی هم بشما داد .برام تعجب برانگیز بود که با چه اشتهایی میخوردی چون پنیر رو زیاد نمیخوری و با سبزی خوردن هم اصلا جور نیستی

 

 

یه خانم دیگه هم بهت تسبیح داد وشما مشغول بازی با اونها بودی

این یه عکس نصفه ونیمه از حرم

 در آخر هم اصلا دلت نمیخواست بیای بیرون وبا گریه آوردیمت .بهت گفتم :نوژا بای بای کن دوباره میایم و چقدر بنظرم مظلومانه خداحافظی کردی .حتما بازم می ریم عزیزم.در ضمن زیارت قبول عزیزدل مامان

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
9 خرداد 92 1:34
زیارتت قبول خوشگلم قربونت که انقدرخانوم بودی عزیزم
اوتادی
9 خرداد 92 7:50
زیارت قبول عزیزم(ایشاا... مکه و کربلا بری)
مامان الیناجونی
9 خرداد 92 10:26
سلامممممممم به مامان مهربون و نوژای عزیزم قبول باشه زیارت عزیزم نوش جونت ساندویچت منم میخوام
مامان تارا و باربد
10 خرداد 92 6:17
زیارت قبول عزیزم
مامان آناهیتا
10 خرداد 92 22:48
سلام عزیز خاله زیارتت قبول زیارت شما هم مقبول حق .
مامان آرشيدا قند عسل
11 خرداد 92 13:07
زيارتتون قبول، زيارت قبول دخملي گلم با اين قيافه گل و مظلوم،واي راست ميگي هان آرشيدا هم سفره نذري بوديم نون و پنير دادن با يه اشتهايي خورد موندم تعجب!!! حالا يه سئوال اينجايي كه رفتين كجاست و زينعلي و عينعلي كي هستند؟!بوسسسسسسسس براي نوژا گلي
مامان ثمین
11 خرداد 92 18:55
عزیزم ممنونم ازمهربونیت ماهم دلتنگتونیم اما چه میشه کرد سعی میکنم زود آپ بشم قربونت برم من چقدردلم واست تنگ شده بود خاله جون
مامان ساجده
11 خرداد 92 22:49
زيارتت قبول عزيز خاله ماماني زيارت شما هم قبول باشه
آتنا مامان روشا یدونه
12 خرداد 92 23:20
به به خانوم خوشگله اومدی محله ما . زیارتت قبول زائر کوچولو
مامان نوژا
13 خرداد 92 9:12
به به زیارت قبول گل دختر
امیر مهدی و عمی
13 خرداد 92 18:34
سلام بر مامانی زیارت قبول ای جانم ماشااله به این دخمل نانازی
مامان پارسا
16 خرداد 92 23:27
زیارتتون قبول
آناهیتا مامانیه آرمیتا
17 خرداد 92 18:05
عزیزم خیلی وقته نیستین امیدوارم خوش باشیدهرجاکه هستید
مامان آوينا
20 خرداد 92 12:08
زيارتت قبول گلم
مامان شايان و پرنيا
20 خرداد 92 12:30
زيارت قبول خانم كوچولو
معينيان
21 خرداد 92 11:54
اولين زيارتت قبول باشه گلم.ايشالا بامامان و بابا مشهدو مكه و كربلا بري قربونت برم


ممنون دوست نازنینم
مامان روژینا
21 خرداد 92 16:04
وااااااااااااااااااای قربون اون زیارت کردنت بشم خاله جون که اینطوری چسبیدی به حرم ایشاا... حاجت روا بشی
حسنیه جون زیارت شما هم قبوووووووووووول واقعا بعد از زیارت حس خوبی به ادم دست می ده حتی اگر خیلی کوتاه باشه

می گماااااااااااا دوستم خوشم میاد اگه من سر نزنما شما هم یه سر به ما نمی زنی ای بی معرفت

ولی خب من از نوژا جونم نمی گذرم عشق منــــــــــــــــــــــــی


عزیزم من خیلی سر میزدم بهتون اما کوپست جدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم دلتنگتون شدم
سمانه مامان ستایش
22 خرداد 92 2:42
زیارتتون قبول
خیلی وقته نیستین دوستم،کجایید


یکم کمرنگ شدیم ببخش دوست خوبم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
24 خرداد 92 1:55
ای جان عزیزم زیارت قبول.
قربونت برم باهوشم که هم پرچم ایرانو میشناسی هم اذانو میدونی چیه.
کلی از دستت خندیدم جیگرم که رو قبرا دراز کشیده بودیالبته بماند روشای منم بود کم از این بلاها سرم درنمی اورد.
مامانی انگار طبیعیه هر جا ببرمیشون باید دستاشونو ول کنن و انگار ادم بزرگن سرشونو بندازن پایین هر جا خواستن برن
قربونت برم که انقده نون پنیرتو محکم گرفتی دستت.نوش جونت گلم

کلی حرص خوردم از دستش ول کن قبرها نبود
مامان ساجده
26 خرداد 92 23:17
سلام عزيزم نيستي؟
دلمون تنگ شده براتون



هستیم عزیزم .