شهربازی امیر پارس +متفرقه های مهر و آبان
این روزا اصلا وقت نمیکنم بیام وبت چون انرژی و وقت کم میارم .هزارماشاله اینقدر شیرین زبونی که نگو .دلم غش میره واسه حرفات وحرکاتت.وقتی هم سرکار هستم خیلی بهت فکر یکنم دائم جلوی چشمامی و حرکات شب قبلت و همین طور حرفات رو توذهنم مرور میکنم .بیشتر اوقات هم ازت پیش همکارام میگم .اینقدر بوسم میکنی وبهم میگی دوس دارم که من واقعا کم میارم از این محبت خالصانت.
گاهی اشک توچشمام جمع میشه و در همون حال خدارو بخاطر گل وجودت شکر میکنم و برای همه دعا میکنم که خدا بهشون همچین نعمت بزرگی رو بده
یه پنج شنبه که نرفتیم خونه ی مامان فاطمه تصمیم گرفتم ببرمت شهربازیه نزدیک خونمون.شهربازیه امیر ول کمی بدقلقی کردی وسوار بازیهای مناسب سنت نمیشدی اما پارس .گرچه بازیهای مناسب سن شما کم بود ولی 2ساعت تموم اونجا بودیم و به هردومون خوش گذشت .اما یواش یواش خوب شدی:
این بازی رو کارت نکشیدم چون خطرناک بودهمین طوری با گاوه بازی کردی
این عکسو با اینکه تارشده خیلی دوست دارم.ازبوسی که کردی خیلی لذت بردم
عیدغدیرخم:
روز عید غدیر خم خاله هنگامه مارو خونشون دعوت کرد .سید کوچولوی خانوادمون امیر مهدی جون میزبان ما بودند.تقریبا 2ساعت طول کشید تا رسیدیم خونشون چون ترافیک وحشتناکی بود .علی رغم اینکه تو ماشین خیلی خسته وبدخلق شده بودی اما خونشون خیلی بازی کردید وسرحال شدی
عکسای قبل از رفتنمون:
دوتا یارو دوست خوب وجون جونی
عیدت مبارک سید امیر مهدی عزیزم
روزجهانی کودک:
اون روز همش سرکار به این فکر کردم چیکار کنم که تورو خوشحال کنم .تصمیم گرفتم ببرمت استخر توپ.فکرکن با چه ذوق وشوقی و چه ترافیکی بزور ساعت 5:30 رسیدم خونه وسریع حاضرشدیم ورفتیم اما اونروز بد قلق بودی چند تا عکس بیشترننداختم چون اصلا دلت نمیخواست تو استخر باشی عکسا گویای مطلبم هست .اما بعدش برات سیب زمینی خریدم و اونوقت خوشحال وسر حال شدی
در هرحال عزیزکم من اونروز نهایت سعیم رو کردم بهت خوش بگذره.امیدوارم همین طور بوده باشه