نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

برای نوژاجونم

جشن فارغ التحصیلیه پیش دبستانی

سلام عشق مامان .خوبی؟ عزیزم بعد از پایان تعطیلات نوروزی که خیلی خوب بود دوباره پیش دبستانیت شروع شد با این تفاوت که تو بیشتر عاشق رفتن به پیش شده بودی.بعد تمرینات جشنتون شروع شد .یک اردو هم داشتید که مامان فاطمهبجای من اومد.خیلی دوست داشتی منم باشم اما خودت میدونی که نمیتونستم.از اول که تولدای گروهیتون شروع شده بود دوست داشتی که برات تولد تو کلاس بگیریم که اعلام کردند برای متولدین تابستون هم قراره تولد بگیرن و منم اسم قشنگت رو نوشتم.برای دخترا وپسرا مداد مشکی برای گیفت گرفتم یه تاج خوشگل هم برات سفارش دادم که به لباست خیلی میومد.طبق معمول مامان فاطمه زحمت همه ی کارها رو کشید ومن تو تولدت نبودم چه تولدی یه عالمه بهت خوش گذشته بود کلی رقصیده ب...
30 ارديبهشت 1396

سلامی دوباره

سلام دوباره بعداز چند وقت دلم هوای نوشتن کرد.خیلی تغییرات تو زندگیمون ایجاد شده.خونمون رو بخاطر تو که میخواستی بری پیش دبستانی عوض کردیم و اومدیم نزدیک خونه ی مامان فاطمه اینا و بابت این کلی خوشحالی .روزا بابا میبرت پیش دستانی وظهر هم مامان فاطمه میاردت خونه ی خودشون.منم بعدازظهرها میام دنبالت کلا زندگیمون آروم شده و یه روال جدیدی رو داریم طی میکنیم.ازین بابت خداروشکر میکنم تقریبا 1ماهی میشه که دندونت لق شده و کلی خوشحالی.جلوی همه هم میخوای نشون بدی که داری بزرگ میشی دائم بهم میگی مامان بیا قد بگیریم مامان دست بزن ببین دندونم چقدر لق شده.من به قربون اون خودنماییت بشم . عزیزم به محض اسباب کشی یه اتفاقی برای من و تو افتاد تا 3ماه طول کشید ت...
25 دی 1395

روزای پاییزیه ما

سلام.دلم برای این خونه ی مجازیمون خیلی تنگ میشه اما حس وحال نوشتن نمیادسراغم.پاییزانگار باخودش یه رخوت وخمودگی هم آورده. یه مدت نوژا رونوشتم کلاس به این امید که بمونه و ساعتش بیشتر بشه و منم بیشتر بمونم سرکار اما دخترکم نموند و لجبازی کرد .از الان برای پیش دبستانش دلم شور میزنه .تو این مدت شعر 3تا سوره یادگرفت .اما اینکه بخواد بمونه و کنار بیاد اصلا.همچنان من تا2 سرکار هستم وبابا موظبشه بعد بابا میره مغازه ومن میام وناهار میخوریم . تازگیها به دیدن کارتون اونم از نوع باب اسفنجی علاقه مند شده و از ساعت 3تا 8شب یکسره داره سی دی میبینه .یه موقع ها کاردستی هم درست میکنیم و قایم موشک بازی  هم انجام میدیم نقاشی هم که فوق العاده بهش ...
23 آبان 1394

متفرقه های جا مانده از 4ماهه اول سال 94

سلام دختر قشنگ مامان .از حال وهوای این روزامون بگم که خداروشکر خوبیم .تو بهتر و خداروشاکرم که روحیه ی لطیفت آرومه.یه عالمه وقت اضافه داریم و تو این ماه رمضون  حسابی باهم عشق کردیم.روزامون داره میگذره وتو خوشحالی ازینکه من و بابایی پیشتیم.کلاس نقاشیت که کلا تو ماه رمضون تعطیل بود ازین هفته اگه خدا بخواد دوباره شروع میشه. هرموقع بیکار میشی میری سریع مداد رنگیها و دفتر نقاشیتو میاری و شروع میکنی به نقاشی کردن وگل و سبزه و ماهی و درخت و آدمهایی با شکلهای متفاوت.اکثرا از رنگهای گرم و شاد استفاده میکنی مخصوصا رنگ صورتی که بقول خودت عاشقشی و اینقدر این مداد صورتی رو تراشیدیم که کوچیک شده.کتابهای رنگ آمیزیت رو هم خوب رنگ میکنی ومطابق الگو...
3 مرداد 1394

عشق کوچولوی من

دخترک ناز من هرچقدر هم از عشق وعلاقمون بهم بگم کم گفتم.وای نمیدونی وقتی از سرکار میام چقدر بوسه هات برام شیرینه چقدر گفتارت دلنشینه.بهم میگی:مامانی واقعا خسته نباشی. تازگیها عادت داری گردنمو و با گوشمو بوس میکنی و میگی :مامان چقدر نرمه.مثل خودم عاشق بوس کردن و بوئیدنی.وای چه لذتی داره وقتی همو باعشق نگاه میکنیم اصلا غیر قابل توصیفه. عزیزدل مامان میخوام برات بگم که خیلی واسم مهمی و بخاطر اینکه روحیت حساسه لازم دونستم یه تغییرات کلی رو تو زندگیمون ایجاد کنم البته بامشورت بابایی و همکاری همکارهای خوبم و صد البته مدیر قسمتمون.آخه درسته که به من وبابایی خیلی فشار میاد و هر دومون از کارمون میگذریم اما روحیه ی لطیفت برای هر دومون اینقدر با ار...
8 تير 1394