نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای نوژاجونم

حلما جونی اوووووووووووومددددددد+پارک +تولد باران جونی

1392/9/17 10:23
نویسنده : مامان حسنیه
1,286 بازدید
اشتراک گذاری

نی نی ناز خاله هلاله پس از 9 ماه انتظار شیرین در تاریخ 2آذر قدم مبارکش رو به زمین گذاشت و ازجمع فرشته های آسمونی جداشد.بنا به دلایلی از نوشتن تاریخ تولد وعکسش معذور بودم اما حالا مینویسم اشکالی نداره.مهم اینه که برای نوژا یادگاری بمونه الان 14روزه دنیا اومده این حلمای ناز ما.بقدری کوچولو و ریزه میزست که من باورم نمیشه که نوژا ازین ریزتر بوده.واقعا یادم نمونده که بچه ی من ازین هم کوچیکتر بود .همه بهش میگفتن بندانگشتی هم ناراحت میشدم وهم خوشحال که حالا که ریزه  است اما چهار ستون بدنش سالمه.

نوژا اینروزا خیلی بهونه ی حلما رو میگیره وهمش میگه بریم حلما.عزیزم هرموقع که حلمارو میبینه میخواد چشاشو دربیاره اینقدر باسرکوچولوی حلما ور میره که من عصبانی میشم و میگم نوژا نی نی کوچولو دردش میاد .ازدست وپاهای حلما خوشش میاد ومیگه دستش کوچولوئه .یکم هم حسودی میکنه .کلاههای حلما رو سرش میکنه و میگه : شبیه حلما شدم اون کلاه کوچیک رو بزور سرش میکنه وخوشش میاد.

توی کریر حلما میخوابه و میگه:مال حلماست.دائم وسایلش رو دست میزنه ودلش میخوادکه باهاش بازی کنه.اقتضای سنشه و خداروشکر خاله هلاله چیزی نمیگه .خلاصه که داستانی داریم با این خانم گل که نگو.

ازخواهر عزیزم هلاله جون هم معذرت میخوام که نتونستم عکس نی نیشو بزارم تو وب نوژا.اینم از اولین دیدارنوژای نانازی با حلما خانم گلمون:

قربونت برم با اون نگاه قشنگت

اینم از وبلاگ میوه ی بهشتیمون حلما جونی:

http://adasi.niniweblog.com/

 یکسری عکسای پارک:

هفته ی پیش که هوا خوب بود رفتیم پارک پردیسان.کلا از حیوانات اونجا میترسیدی البته بخاطر سردیه هوا بوی بدی هم از قفسا میومد وجرات نزدیک شدن به قفسا رو نداشتی

فدای سرک کشیدنت بشم منننننننننننننن

امیرمهدی عشق خاله که نوژاجونی بهش میگه امیرمهدیه قندی

تو پارک کلی میدویدی اما بعدش که خسته شدی به خاله هانیه میگفتی بغلم کن

تولد باران جونی:

از ٣روز قبل تولد باران جون مامان گلش بهمون اطلاع داده بودندکه تولد ٥شنبه است .منم بهت گفتم :نوژا میخوایم بریم تولد.گفتی:تولد آرمیتا ؟گفتم : نه تولد باران جون.گفتی:تولد براش بخونم؟

منم خندیدم وگفتم : آره.خیلی خوشحال بودی من بیشتر چون دوست داشتم دوستای مجازیمونو از نزدیک ببینم.روز ٥شنبه ساعت ١١ ازخواب بیدارشدیم ودیدم چه برفی میاد.شمارو بیدارکردم وگفتم:نوژا ببین برف اومده.گفتی: این چیه ؟گفتم :برفه.اینقدر خوشحال بودی که نگو.رفتیم خونه ی مامان فاطمه و من تا حاضرشدم وخاله ها شمارو آماده  کردند ساعت شد یک ربع به ٢.یکبار هم زنگیدم به نرگس جون که اگه کنسلش کرده اطلاع داشته باشم که نرگس جون گفتند :نه کنسل نیست.من بهمراه نوژا آژانس گرفتیم ورفتیم.

راننده آدرس رواشتباهی رفت و کلی پیچ پیچ خوردو غر زد تو همین حین نوژا حالت تهوع داشت ودیدم رنگش پریده و بی حال روی پای من دراز کشیدو گفت خوابم میاد.منم اینقدرحالم گرفته شد که نگو .بالاخره راننده مقصدرو پیداکردو مارو رسوند .چه بارونی میومد.از اونجاییکه نوژا تو ماشین بیحال شده بود من کلاه وشال گردنش رو در آورده بودم و دکمه پالتوشم باز کردم تا حالش عوض بشه پیاده که شدیم به هیچ وجه حاضرنشد کلاهش رو سر کنه وتا اونجا موهاش خیس شدوقتی رفتیم داخل میلرزیدو من همش میترسیدم مریض بشه.اولش نوژا ترسیده بوداما بعد که استخر توپ رو دید سریع رفت طرفش.متاسفانه دوربینم خراب شده بخاطر اینکه نوژا خیلی میندازش زمین کلی کیفیتش اومده پایین.منم خیلی عکسای خوبی ننداختم ولی یادگاریه دیگه.

نوژاو باران نازنین

عزیزدلم تا میدون روخالی دید رفت که قربده.

سرسره رو گذاشته بودند داخل اتاق که توسط شیطون بلای ما کشف شد و حالا هی میرفت بالاو میومد پایین

نوژاجون ومتین طلا و آرمیتای نانازم

دریناجون وآرمیتای ناناز ومتین.جالبه این عروسکی که آرمیتا دستشه رو سر نداشت ونوژا داخل همون وسایل بازی بدون سر برداشت وکلی باهاش سرگرم بود تا آرمیتا سرش روهم پیداکرد وگذاشت رو تنش و یکم هم با نوژا درگیر عروسک بودند آرمیتا جون میدویدکه نوژا عروسک رو ازش نگیره که بالاخره موفق شد عزیزم

مراسم کیک تولد وعروسک ما باران جونی

کیک خوردن نوژا.که درحالت عادی خیلی کیک نمیخوره اما اون روز خوب کیک خورد

پکیج خوراکی که نوژا جون خیلی دوست داشت والحق که پکیج کاملی بودو کلی خوراکیه دوست داشتی داخلش بود

آخرای مراسم بود که نوژا دوباره همه ی لگوهارو که سرجاش گذاشته بودند ریخت زمین کلی هم خوشحاله

در آخر تولدت رو تبریک میگم باران نانازی.ایشاله که همیشه شادباشی وتولد١٢٠سالگیتو جشن بگیری.و مرسی از نرگس جون مامانیه باران عزیز که لحظات خوبی رو برامون رقم زد و باعث شد دوستای مجازیمون رو یکبار دیگه از نزدیک ببینم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

معينيان
16 آذر 92 15:43
سلام سلام صدتا سلام. حلما جوني تولدت مبارك باشه . ايشالا زير سايه مامان و بابا هميشه سالم و سلامت باشي
مامان هلاله
16 آذر 92 18:14
سلام خواهر گلم مرسی از لطفت که حلمای منم توی خاطرات نوژا جونی قرار دادی
مامان الینا جونی
16 آذر 92 18:38
سلاممم ماشاا... چه نی نی نازیییی ماشاا... به نوژا جونم چقدر ناز و ملوس شده با اون لباسو کلاه
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
18 آذر 92 4:07
سلام عزیزم رسیدن بخیر دلتنگتون بودیم قدمش مبارک باشه انشاله خدا حفظش کنه حلما خوشگل رو عزیزمی نوژاجون بگردمت خوشتیپ من چقدر ماهشدی انشاله همیشه به جشتن وشادی وبازی وخوشحالی باشی نازنینم
نگار مامان باربد و آترین
19 آذر 92 10:09
خاله شدن حس خوبیه. تولد فرشته کوچولو مبارک. خوش به حال نوژا که حالا دخترخاله دار شده. تولد باران رو کجا گرفتند؟
مامان الینا جونی
19 آذر 92 13:15
تو را بیشتر از تعطیلی مدرسه دوست دارم
مامان ندا
19 آذر 92 19:12
قدم نورسیده مبارک نوژاجون همیشه به تولد
مامان آنیسا
20 آذر 92 0:11
بازم دیدار وبلاگی ها!خوش به حالتون عزیزم چه نازنین شده نوژا جونی تولد حلما خانم ناز مبارک باشه عزیزم ببوس فرشته های ناز رو از طرف من
مامان الینا جونی
20 آذر 92 21:20
برای شمردن جوجه های آخر پاییز فقط 10 روز فرصت دارید !!!! پیشایش یلدا مبارک
مامان پارمیس
21 آذر 92 9:46
سلام عزیزم مبارک خودش و خاله اش باشه نوژا جونی
اسماباژگون
24 آذر 92 12:56
سلام خدا براتون نگهش دارههه اگر دوست داشتید به اینجا سر بزنید: سایت داریوش فرضیایی(عموپورنگ) http://farziaee.ir/?page_id=5249
مامان روژینا
24 آذر 92 23:14
سلااااام دوست جونم مبااااااارکه فرشته کوچولوتون هزار ماشاا... هم خودش خیلی نازه و هم اسمش ایشاا... همیشه صحیح و سالم باشه و سایه پدر و مادرش بالای سرش ای جووووونم نوژا رو ببین چه کیفی می کنه با دخمل خالش خب بچه بایدم حسودی کنه رقیب پیدا کرده عکسای پارکم خیلی قشنگه ایشاا... همیشه برید گردش تولدم که دیگه نگووووو خوش به حال نوژا خانم که حسابی بازی کرد و خوش گذروند منم از اینجا تولد باران جون و بهش تبریک می گم ایشاا... صدو بیست ساله بشی عزیزم و اما دوستم درسته این روزا سرم شلوغ بود ولی به وبلاگ دخملت سر می زدم و می خوندم نشون به این نشون که مطلب تولدو بعدا اضافه کردیراستی دوستم اگه وی چت داری بگو شمارم و بزارم دوست داشتی ادم کنی دخملت و بماااااچ
مامان روژینا
24 آذر 92 23:17
راستی قالب جدیدم مبارک خیلی بامزست
مامان آناهیتا
24 آذر 92 23:19
عزیزم قدم نورسیده مبارک باشه حتما به وبلاگش میرم خیلی عکس هات ناز شدند عزیزم همیشه به خوشی و شاید بری
مامان تارا و باربد
25 آذر 92 8:27
سلام عزیزم تولد نی نی حلمای گل مبارک باشه ایشالا که سلامت و خوشبخت باشه همیشه نازدار خانوم ما رو هم ببوس با اون عکساش همیشه به پارک و تولد
♥ مینا مامان ثمین سادات ♥
26 آذر 92 3:45
سلام عزیزم قالب جدید مبارک گلم دیر به دیر آپ میشین نمیگین ما دلتنگیم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
27 آذر 92 10:51
آخی عزیزم چه نازنگاهش میکنه نی نی رو ایشالاقدمش خیرباشه نوژاجونی خیلی نازشده بودی توی تولد
مامان الینا جونی
28 آذر 92 11:25
همه لحظه های پایانی پاییزت ، پر از خش خش آرزوهای قشنگ پیشاپیش یلدا مبارک
مامان اریا
29 آذر 92 14:34
چه بهار چه پاییز... زندگی باید کرد... گاه با یک گل سرخ/گاه با یک دل تنگ... گاه باید رویید در پس این باران ... گاه باید خندید بر غمی بی پایان... لحظه هایت بی غم ... شاد باشی هر دم... یلدات مبارک