27 ماهگی نوژاخانم
تو این مدتی از از عمر وبلاگ نویسیم میگذره تاحالا نشده بود که این همه مدت غیبت داشته باشم .دوست داشتم بعداز عروسی عمو حامد تنها عکسی روکه داشتی بزارم که انگار طلسم شده.دخترک نازمن چقدر باید خدارو شکر کنم بابت این نعمت.
ماشاله هر روز پرانرژی تر وبلبل زبونتر میشی .تقریبا می تونم بگم کلمه یا جمله ای نیست که نتونی بگی.عاشقتم وقتی یه کاری میکنی که باید دعوات کنم و با اخم نگام می کنی ومیگی :حسنیه دعوام نکنی ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اینقده خندم میگیره اینجور مواقع که نگو.
تو این مدت عید غدیر بود که رفتیم خونه ی خاله هنگامه و اولین سید خونه ی ما یعنی امیر مهدی یه جشن کوچیک براش خاله گرفته بود که اونم خداروشکر بخوبی برگزار شد.یکسری عکس انداختم که برات میزارم.
از جمعه 17آبان شروع کردی به گفتن این جمله که دلم درد میکنه ومن فکر میکردم ناز میکنی تا روز 19 که با گریه از خواب بیدارشدی که دلم درد میکنه و مامان فاطمه که ترسیده بودبرده بودت پیش دکتر برخوردار وایشون هم آزمایشخون و سونوگرافی وادرارومدفوع نوشته بود برات.اصلا نفهمیدیم تاسوعا عاشورا کی اومد وتموم شد بس که مریض وبیحال و البته تب 40درجه که هر 4 ساعت شیاف برات میزاشتیم.چقدر بهونه گیر شدی تو این مریضی لعنتی.شنبه ویکشنبه هم نیومدم سرکار گفتم بزار حالت بهتر بشه که خدارو شکراز دیروز بعدازظهر بهتر شدی .عزیزکم دارو نمیخوری باید 3بار سرنگ رو پر کنیم تا اون مقداری که دکتر نوشته بهت بدیم .توی گلوت هم آفت زده .خلاصه که دکترها تشخیص ویروس رو دادند.امروز هم سرظهر زنگ زدم بابایی تا حالتو بپرسم که گفت صبح که بیدارشدی گفتی :مامان کو؟ وکلی گریه کردی.برای منم امروز اومدن سرکار خیلی سخت بوذچون 6روز تموم کنارهم بودیم و کلی بهم وابسته شدی منم بیشتر.وقت ناهاری هم عکساتو فیلماتو نگاه کردم.خوب آخه دلم برات حسابی تنگ شده مامانیه گلم.
عزیزم 27 ماهگیت هم مبارک .اگه خدا بخواد تا 2 هفته ی دیگه هم داریم میریم خونه ی خودمون.سخته برام ولی مجبوریم.بزرگ شدی و وقت رفتنه باید مستقل بشیم .
٢تاعکس از عروسی عمو حامد که دوربینم خراب شد:
من به فدای این عروس خوشگلم بشم
تمام مدت لباسش تو عروسی همین جوری بود و به همه میگفت: من ممه دارم.وای اینقدر خجالت می کشیدم که نگو.مهمونها هم با ای حرفش کلی میخندیدند.
قربونت برم که با محبت به عروسکا نگاه میکنی
خودم عاشق این عکسایی هستم که از نزدیک از صورتت میگیرم
خونه ی خاله هنگامه بمناسبت عید غدیر و اولین سال سید بودن امیرمهدی جشن کوچکی گرفته بود واینجا عکس دسته جمعی بابچه ها انداختید
کلی واسه کیک ذوق کردی ودست میزنی
گرفتن عیدی از دست بابای امیرمهدی
اینجاهم طبق معمول تلفن رو الکی گرفته دستش و داره با پسرعمه اش مسعود صحبت میکنه
تولد مامانه وداره قرمیده وبهترین کادومو از نوژای گلم گرفتم .واسم کلی تولدت مبارک خوندو میرقصید
روز ٤محرم هم بردمش مسجد وبجای سینه زدن یکم دست میزدو یکم سینه میزد.
لبخند که میزنی . . .
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت