نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای نوژاجونم

دلم تنگه برای.......

1392/7/4 1:30
نویسنده : مامان حسنیه
542 بازدید
اشتراک گذاری

چقدر این
روزها دلگیرم نمیدونم از چی وکی فقط میدونم حال وهوام یه جور دیگست .فکر وذکرم
تویی.با شروع پروژه ی پوشک گیرون هر روز بدتر از دیروز شکمت کار نمیکنه نه اینکه
نداشته باشی ولی میترسی و خودتم دقیقا این موضوع رو تو گریه هات میگی و با گریه
وجیغ و داد میگی : میترسم.وقتی میبینم گریه میکنی وجیغ میزنی اعصابم بهم می ریزه
وناراحت میشم  چون نمیتونم برات کاری کنم
بیشتر اعصابم خورد میشه واقعا مستاصل شدم.از یه طرف تو اینترنت سرچ که میکنم می
بینم خیلی از بچه ها مثل خودت درگیر این ماجرا هستند واز یه طرفم با بردن شما به
دکتر وخوردن روغن پارافین و حل نشدن مشکلت و حرف اطرافیان که بالاخره خوب میشه و
پی پی میکنه اذیت میشم.حس میکنم کسی حرفمونمیفهمه که دارم چی میگم .

بالاخره
بدون خیلی اذیت میشم از ناراحتیه تو.با این افزایش ساعات کاری که نور علی نورهم شد
دیگه دیرخونه میرسم وازین بابت دلگیرم.آخرین روز شهریور رو امتحانی وایستادم تا
ساعت 4:30 تا برسم خونه ساعت 6 شده بود نیایش کیپ کیپ بود.اومدم دیدم خوابی اینقدر
دلم گرفت که نگو اشک توچشمام حلقه زد .دست کشیدم به موهاتو دیدم خواب عمیقی هستی
.دلم یه عالمه برات تنگیده بود الانم که دارم مینویسم گریه ام گرفته.ساعت 6:15 بود
که بیدارشدی و کلی بداخلاق بودی از همون دقیقه ی اول گریه کردی و وایستادی به زور
زدن و گفتن اینکه پی پی دارم .گفتم :نوژا خوب بریم دستشویی اونجا پی پی کن .گفتی
:نه نمیام .

داشتن
اذان میگفتن پیش خودم گفتم ببرمت حیاط تا 
حالت خوب بشه اونجا توپ تارا دختر همسایه رو دیدی ودوباره با گریه تارارو
صدا کردی .چندتا برگ خشک شده دادم دستت 
گفتم :مامان ببین برگای پاییز رو صدای خش خش میدن  اما دریغ ازینکه شما یکم سرگرم بشی.دوباره نق
زدی که بریم خونه.آوردمت خونه و مکعب هارو ریختم جلوت وگفتم بیا باهم برج بسازیم
کمی سرگرم شدی و دوباره نق ونوق.قرمز شدی وگفتی :پی پی دارم بردمت تو دستشویی  گفتم بریم آب بازی .یکم اونجاهم زور زدی و گفتی
ندارم بریم.تا ساعت 8:20دقیقه تا آخر بزور شمارو نشوندم و دیگه نتونستی مقاومت کنی
و پی پی کردی و کلی جیغ زدی .اینقدر گریه کردی که به هق هق افتاده بودی .دلم آتیش
گرفته بود باکلی جیغ و هورا که آفرین دیدی مامان ترس نداره تموم شد بالاخره شستمت و اومدیم
بیرون .خیس
عرق شده بودم وشماهم بدتر ازمن.دیدم تا دیر وقت هم که خوابیدی تصمیم گرفتم که به بابایی
بگم مارو ببره پارک.

.به محض
اینکه نوژا پی پیشو کرد اینقدر سرحال شده بود که نگو انگار که تازه اول صبحه همش
درحال خنده وشادی .منم تا تونستم باهاش بازی کردم.بابا که اومد باهم رفتیم پارک و
حسابی تواون خلوتیه پارک بازی کردی.تازه به من میگفتی : حسنیه بیا سرسره بابا بیا
سرسره.تا ساعت 1:30 رسیدیم خونه وزودی خوابت برد.

امروز هم
برای اولین بار تو این دوسال بصورت کاملا اتفاقی باهات تلفنی صحبت کردم که اصلا
دلم نمیخواست باور کن گریه کردم صداتو شنیدم از قصد وقتی سرکارم بهت زنگ نمیزنم که
نکنه با شنیدن صدای من بهونه گیری کنی وتامن بیام خونه عزیز رو اذیت کنی.شاید الان
که داری این مطلبو میخونی فکر کنی من مامان سنگ دلی هستم ولی اصلا دلم نمیاد بخدا
صدای گریتو بشنوم.البته همه ی این حسها بین ما مامانا مشترکه ولی شایدمن یکم
حساستر هم باشم.فقط امیدوارم زودتربا این قضیه ی پی پی کردن کنار بیای وترست بریزه
که از نگرانی دارم دیوونه میشم وقصدهم ندارم که ازین دکتر به اون دکتر ببرمت
واذیتت کنن.توروخدا خوب شوعزیز دل مامان.

عکساتو
باهم ببینیم:چندتایی هم متفرقه:

 یه روز که برده بودمت پارک تا یکم فعالیت داشته باشی بلکه شکت کار کنه دیدم که بالای پله ها وایستادی داری زور میزنی و معلومه که چقدر داری اذیت میشی

عاشق پریدن از پله هایی و هرجا که پله ببینی می پرسی:بپرم؟

عروسک خانم درحال دیدن شبکه ی پویا

 اینم از هنر نمایی خاله هنگامه.جالبه تومدت ١٠دقیقه ای که نوژا زیردست خاله بود جیکشم در نیومد

عکسای اون شب که پارک رفتیم.پله های سرسرش خیلی غیر استاندارد بودو قشنگ یه بچه ی ٥ ساله بین اون فاصله ها جا میگرفت.نوژا بعداز چندبار که ما کمکش کردیم دیگه اجازه نداد دست بهش بزنیم و میگفت :خودم برم بالا

 وروجک مامان حتما بالای سرسره تاب بازی میکنه و بعدا سر میخوره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 من به فدای اون دوتا دندون خرگوشیت برم.

بعدا نوشت : به مدد فعالیت زیاد نوژا جون تا به امروز دیگه بدون گریه شکمش راحت کارکرده.من همیشه اولین سئوالم وقتی از سرکار برمیگردم از عزیز اینه که:شکمش کار کرده؟ اینقدر این مسئله برام مهم شده که نگو دغدغهی ذهنیم شده.دعا میکنم هرچی زودتر خوب بشی و با این مسئله به خوبی وخوشی کنار بیای ناز گلکم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

صبا خاله ی آیسا
4 مهر 92 17:25
الهی عزیزم انشاالله اصلا ب مشکل بر نخوری و راحت دستشویی کنی خیلی ناراحت شدم خوشگلکم
مامان ثمین
4 مهر 92 17:36
سلام عزیزم خوبین
وای که با خوندن این مطلب چند بار چشمام پر اشک شد
عزیزم میدونم چه حالی داری همه مامانا همتونن درک کنن مخصوصا اونایی که دختر دارن
عزیزم نازنینم امیدوارم این پرژه سختم به زودی حل بشه وشما هم خیالتون راحت ونازنین دخترمون دیگه اذیت نشه
نازنینم میبوسمت


ممنون از دعای قشنگت منم امیدوارم زودزود حل بشه موضوع
مامان آنیسا
4 مهر 92 23:07
حسنیه جون نگران نباش همه نی نی ها پی پی کردن رو دیرتر یاد میگیرن آنی منم با اینکه جیش رو خیلی راحت یاد گرفت اما هنوزم پی پی شو تا دقیقه 90 نگه میداره!! اگه میبینی خیلی بهش سخت میگذره زیاد بهش فشار نیار هنوزم کلی وقت داره واسه از پوشگ گرفتن!ببوس خوشگل نازنینم رو خیلی ماه شده


مرسی خیلی نگرانم خیلی.آنیسا گلی روهم ماچ بارونش کن
مامان ندا
5 مهر 92 18:26
الهی چقدر ناراحت شدماز ناراحتی و نگرانیتون
خیلی خوشحال شدم از اینکه نوشتین خوب شده
انشالا همیشه لبتون خندون باشه
نوژا جونو از جانب من ببوس مامانی


مرسی عزیزم
مامان آناهیتا
6 مهر 92 0:11
سلام عزیزم
خیلی ناراحت شدم که مشکل دستشویی رفتن داره و خیلی اذیت میشه همین طور شما .

امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه .
خیلی عکس هاش بامزه است ببوسش از طرف من


ممنون عزیزم.شماهم آناهیتای ناناز روببوس
مامی سروش
7 مهر 92 3:23
الهی قربون اون دلت برم من به قول معروق این روزها هم میگذره الکی داری حرص میخوری


تو که منو میشناسی عزیزم حساسم دیگه
مامان آرشيدا قند عسل
7 مهر 92 11:15
بزودي اين مسئله هم تمام ميشه وقتي اون بار اول كارشو انجام داد بعدش هم انجام ميده و براش راحتتر ميشه نگران نباش مامان خانومي مهربون.


مرسی عزیزم از همدردیت
مامان الینا جونی
10 مهر 92 6:56
سلام عزیزم خوبی با خوندن این مطلب خیلی ناراحت شدم حسنیه جون منو ببخش فضولی میکنم ولی لازم دونستم بگم که نوژا جون هنوز مشخصه که آمادگیشو نداره و از این بابت خیلی اذیته بذارید هر وقت آمادگیشو پیدا کرد چنان همکاری میکنه که خودتون تعجب میکنید عزیز دلم که میگید میترسه اصلا واسش خوب نیست چون تو یه مطلب خوندم نباید با اصرار و ترس کودک رو وادار به دستشویی کردن کنید چون در آینده عواقب خوبی نداره حالا بازم خودتون میدونید ولی اجازه بدید خودش تصمیم بگیره منم الان دارم الینا رو از پوشک میگیرم اما3 باراقدام کردم که بار آخر آمادگیشو فهمیدم و داره خوب پیش میره ..ببخش اگر پر حرفی کردم ببوس نوژای نازنینمو


مرسی از راهنماییت چون نوژا از صبح پیش مادر بزرگشه اون خیلی اصرارداره که حتما از پوشک گرفته بشه .تازه نوژا جون به انواع پوشک حساسیت داره وبدنش سریع قرمز میشه و میسوزه.منم موندم والا
مامان پارسا
12 مهر 92 8:59
آخی عزیزم خیلی ناراحت شدم انشالا زودتر مشکل نوژاجون حل بشه پارسا هم همینطوری بود همراه با یه سری مشکلات دیگه واقعا سخت بود فکر می کنم سخت ترین قسمت بچه داری همینه
مامان ساجده
15 مهر 92 14:09
حسنيه جون خودتو ناراحت نكن معمولا بچه ها پي پي رو ديرتر ياد ميگيرن در ضمن نوژا جونم هنوز كوچيكه خيلي بهش فشار نيار تا دو سال و هشت ماهگي وقت داري چون اگه بترسه نگه خيلي بده با هر چي كه فكر ميكني به وجد مياد تشويقش كن انشاالله كه حل ميشه اميدوارم زودتر يبوستشم حل بشه