شیرین زبون نازم
یکم از حرفات وشیرین زبونیهات بنویسم تا یادم
نره :
عزیزم هر وقت پی پی میکنی چون بدون پوشک هستی
سریع نق میزنی که انداختم منو بشور یه روز که صندلی آموزشیه عروسکشو دید ویکی از
عروسکاش توش بود با همون حالت نق گفت: پیرزنه هم اهی کرده .
فرق سنگین وسبک رو میدونی .عروسک دوران بچگیامون
که خونه ی مامان فاطمه است رو بلند میکنی و میگی : سنگینه.و واقعا هم همین طوره
بهت میگم نوژامامان رو چقدر دوست داری دستتو باز
میکنی با حالت قشنگ میگی : خییییییلی زییییاد.قربونت برم
من ازخودم شعر من درآوردی ساختم .البته فکر کنم
همه ی مامانا همین طور باشند میگم: من بمیرم میگی: برای تو
میگم: من بخورم
میگی :لپای تو میگم: من
بشنوم میگی :صدای تو
جدیدا موقعی که خسته بشی اینقدر گریه میکنی که
نگو کلی حرصمو در میاریو کفری میشم.
در تاریخ 11 شهریور 2 بار خبر دادی که جیش دارم
و واقعا هم داشتی.اما برای پی پی کلی اذیت میکنی با اینکه داری همیشه اذیت میکنی.
خیلی قشنگ به همه سلام میکنی .هرکس میاد داخل
خونه با روی گشاده و با لبی خندون یه سلام کشدار میکنی که نگو همون موقع دلم
میخوادکلی بوس بارونت کنم.یا توی تراس می ایستی و هرکس در پارکینگ رو با میکنه
میگی: آقاهه سلام نه یکبار چند بار .بعضی ها هم خودشونو به نشنیدن میزنند و بی
تفاوت رد میشند و واقعا این کارشون باعث میشه که دیگه بچه اون مشوق رو نداشته باشه
و این عادت سلام کردنو ترک کنه .اکثر موقع ها اینطوری که میشه من خودم جواب سلامشو
میدم و میگم مامان آقاهه حواسش نبود یادش رفت .
اکثر شبها هم میریم تراس میشینیم و رو پاهام
دراز میکشه و طبق معمول گوشیمو میگیره و
فیلمها رو میبینه یا براش شعر میخونم و باهم اگر ستاره ای تو آسمون باشه نگاهی به
اونها میکنیم شروع میکنیم به شماردنشون.
هنوز هم تو جو تولدتی و هر وقت که سرحال باشی
دور خودت میچرخی و تبلد تبلد میخونی.گاهی هم بقیه رو صدا میکنی که عزیز برقص خاله
هلاله برقص.یه موقعهاییهم میگی بریم تبلد آرمیتا
دوشنبه 18 شهریور بخاطر سرما خوردگیه من نرفتم
سرکار البته شماهم سنگ تموم گذاشتی واز ساعت 3تا 6 صبح یک بند گریه کردی وهرکاری
میکردم آروم نمیشدی.سرم اندازه ی یه کوه شده بود از یه طرف بیحال بودم واز طرفی
گریه ی شما واقعا اعصابمو بهم ریخته بود این شد که موندم خونه .اونروز رو کمی بازی
کردیم و بردمت حیاط و ناهار که اصلا اشتها نداشتی و بعد باگریه خوابیدی تا ساعت 7
شب منم کنارت خوابیدم یکم حالم روبراه شد.
تازگیها هر چیزی رو میبینی یا برمیداری میگی :
چی رنگیه؟ زرده آبیه
رفتی دست میزنی به شکم خاله هلاله میگی : ناز
میکنه آره( آخه خاله هلاله هم نی نی داره)
با عروسکش حرف میزنه قیافشو یه حالت بامزه میکنه
میگه : دختر خوشگلم عزیزم چی شده؟
جدیدا پتوشو که عاشقش بود رو ازش گرفتیم وقایم
کردیم شب اول خیلی خسته بود ومتوجه نبود شب دوم یکم نق زد و الان که ازین موضوع 1
هفتس میگذره دیگه راحت با قضیه ی نبود پتوش کنار اومده و من خداروشکر میکنم.خدا
کنه پروژه ی پوشک هم به زودی تموم بشه .
عزیز دلم پاییز داره میاد ومن با اینکه کلی مناسبت برام داره ولی یه حس دلشوره دارم .عاشق اینم که هوا زود تاریک میشه عاشق هوای نیمه ابریشم نم بارون صبحگاهی وخش خش برگای پاییز همه رو دوست دارم و عاشقونه منتظرشم اما اون حس دلتنگی منو رها نمیکنه.نمیدونم شاید حس بچه مدرسه ای هارو دارم که میخوان برن مدرسه ی جدید.یه آرزوی قشنگ برات دارم و اونم اینه که امیدوارم تو یکی از همین فصل های پاییز عمرت عاشق بشی آخه به نظرم پاییز فصل عاشقیه همه چیز خیلی رمانتیک و جذاب وهمراه با آرامش خاصیه.
بعدا نوشت: با اعلام ساعات کاریه کارمندان از
سال تحصیلیه جدید ضد حالی بهم واردشده که نگو .از دیروز 30شهریور که شنیدم از
اضطاب حالت تهوع دارم.این 1ساعت وربع که اضافه بمونیم و تقریبا 1ساعت و نیم هم
ترافیک تا به تو عشق کوچولوم برسم ساعت شده 6.نمیدونم چه فکری کردند که این کار رو
کردند حداقل ساعت کاری خانمها رو دستخوش یه تغییراتی میکردند .نمیدونم حالم خیلی گرفتست اصلا فکرش
اذیتم میکنه عشقم.عشق کوچولو دوسست دارم