نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

برای نوژاجونم

نوژا ونمایشگاه مادرنوزاد و کودک شهریور 92

1392/6/24 9:23
نویسنده : مامان حسنیه
986 بازدید
اشتراک گذاری

روزجمعه قرار گذاشتیم با مامان اینا و خاله
هنگامه وهلاله بریم نمایشگاه مادرو کودک.از شب قبلش ساعت 8:30 خوابیدی تا 10 صبح
جمعه .هزار ماشاله اینقدر خوب استراحت کرده بودی وسرحال بودی که نگو بهت گفتم نوژا
بریم صورتتو بشورم صبحونه بخوریم بریم پارک.اینقدر خوشحالی کردی که نگو.صبحونه
نخوردی .تا بخوایم بریم بیرون از خونه ساعت 12 شده بود.تو ماشین هم هر جا پرچم
میدیدی میگفتی : پرچمارو نگاه کن .اینورم داره چی رنگیه؟خلاصه با این پرچما کلی
سرگرم شدی.رسیدیم به محوطش گفتی: میریم پارک؟ گفتم : آره عزیزم.

 

یکم که پیاده رفتیم گفتی : بغلم کن .مامان فاطمه
بغلت کرد .تا وارد سالن شدیم شروع کردی به گریه اونم چه گریه ای .همش میگفتی :بریم
بیریم.وای دیگه اعصابم بهم ریخته بود منو بگو با چه شوق وذوقی آورده بودمش اما کلی
خورد تو ذوقم .خاله هنگامه نشوندت تو کالاسکه ی امیر مهدی اما مگه آروم
میشدی.اینقدر گریه کرده بودی که چشمات پف کرده بود

یکم که دور زدیم خانه ی کودک برای بچه ها گذاشته
بودند که من تا دیدم برای آروم کردنت گفتم :نوژا پارک که دیدم نق نقت تبدیل به
خنده شدو باهم اومدیم تو خانه بازی .خدا خیرشون بده چقدر باعث آرامش شدند.نوژا هم
تادلش میخواست بازی کرد وآروم شد.القصه این شدکه دریغ از یه غرفه که من دیده
باشم.همش تو این پارکای سرگرمیشون بودم اصلا بهم نچسبید ولی خوشحالیه نوژا برام
خیلی ارزشش بیشترازینهاست.بریم سراغ عکساش 
که خیلی زیاده:

 

 

 

 

 

 اینقدر ازین اسب جامپینگ خوشت اومده بود که نمیخواستی بیای پایین .یه دختره هم گیرداده بود خاله باید پیادش کنی

 

 

 غرفه نی نی سایت: نوژای من در حال نقاشی .بیشتر عکساش در حال نقاشی کردنه

 

 فدای ژست قشنگت عزیزم

 در حال تبادل مداد رنگی .

 نقاش من با جدیت در حال نقاشی کردن

 

 یه غرفه هم بود که بادکنک درست میکردند و تنها اونجا بود که نوژا گریه نکرد

 

 

 

 یه غرفه ی دیگه ونقاشیه دیگه

 

 

 

 

 در خانه ی کودک مولفیکس

 

 در حال فرار و دیدن وسایل بازی

 نقاشی  نقاشی .اصلا نمیدونستم اینقدر علاقه داری

 

 

 عاشق این حرکت چرخش مداد توی دستات شدم

 

 اینجا هم نیلا بما پیوست .شیطون کوچولوی من  در حال شیطنت .هر لحظه امکان سر خوردنش بود اما مگه دست بردار بود

 

 جوووووووووووون عزیزم فدای خنده ات

 

 اینجاهم نگاه میکردی ببینی مامان فاطمه چی خریده

 

 

 یه عکس هنری از مامان

 

 در آخر ناهار نوش جان کردیم و رفتیم خونه

 

 روز خوبی بود عزیزم مخصوصا برای شما من  که هیچ چیز ندیدم.سال دیگه ایشاله بزرگتر شدی باهم  دوتایی میریم خرید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ساجده
24 شهریور 92 12:31
ماماني معلومه حسابي بهت خوش گذشته من نميدونم چرا اين بچه ها سر بزنگاه بد خلق ميشن و از دماغ آدم در ميارن نسل جديد اينطورين ديگه حالا خدا رو شكر به نوژا جون خوش گذشته انشاالله هميشه لباش خندون باشه
مامان ندا
24 شهریور 92 14:44
خوش به حالت نوزاجون همیشه خندون باشی وبری گردش
اوتادي
24 شهریور 92 15:59
سلام خوشگل خانم هميشه به گردش.نوژاجوني ميشه خواهش كنم يه نقاشيم براي من بكشي
مامان ثمین
25 شهریور 92 1:03
سلم عزیزم خوبین خوش بحالتون بهبه چه خوب چقدر بهتون خوش گذشته آفرین به دختری ناز عزیز که مثل ماه میمونه و دختر خوبی بوده
سمانه مامان ستایش
25 شهریور 92 1:24
معلومه که حسااابی تو اون فضای بازی ها به نوژاجون خوش گذشته.مطمءنم اگه منو ستایش هم رفته بودیم وضعیتمون درست مثل هم میشد و منم از دیدن غرفه ها بی نصیب می موندم انشالا سال دیگه که نوژاجون بزرگتر و عاقل تر شد موفق به دیدن غرفه ها بشی عزیزم
مامان ندا
25 شهریور 92 13:20
همیشه به خوشی و بازی و گردش عزیز دلم مامانی درک میکنم برای منهم پیش امده
علامه کوچولو
25 شهریور 92 19:02
با نام رضا به سینه ها گل بزنید وز اشک به بارگاه او پل بزنید فرمود که هر زمان گرفتار شدید بر دامان ما دست توسل بزنید ********************* سلام عیدتون مبارک:التماس دعا
مامان تارا و باربد
26 شهریور 92 14:26
عزیزم همیشه به گردش به بچه ها که خوش بگذره انگار مامانا بیشتر خوشحالن ببوس این دخمر نازتو به جای من
مامان الینا جونی
27 شهریور 92 15:48
سلام خیلی نمایشگاه خوبی بوده معلومه که خوب استفاده کردید مخصوصا نوژای عزیزم امیدوارم خوش باشید همیشه
صبا خاله ی آیسا
4 مهر 92 17:27
خوشحالم که بهت خوش گذشته عزیززززززززززززم