نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

برای نوژاجونم

عکس نوشت

1392/5/3 0:48
نویسنده : مامان حسنیه
2,100 بازدید
اشتراک گذاری

چند وقت بود که دوست داشتم یکسری عکساتو میزاشتم تو وبلاگ .ولی مگه اجازه میدی من به کارم برسم.از موقعی که میام از سرکار دستمو میگیری می گی : سی دی.2 ساعت هم که لب تاب روشن باشه صدات در نمیاد.خیلی بهش وابسته شدی و من دوست ندارم.تازگیها قایمش کردم که از تیر رس نگاهت دور باشه.آخه وقتی لب تاب روشن باشه دیگه سراغ بازی نمیری همش میخوای عکساتو ببینی و این وابستگی خطرناکه ومنفعلت میکنه .کمتر بازی میکنی وبیشتر چشمت اذیت میشه .الانم که مثلا وقت کردم شما خوابیدی.عزیزم یه موضوعی که این چند روز ناراحتم میکنه اینه که صبحهای زود بیدار میشی و وقتی میبینی من کنارت نیستم گریه میکنی تا دو الی سه ساعت بهونه گیر میشی.بخاطر همینم با اینکه ماه رمضون شروع شده وساعتهای کاری یک ساعت دیرتره اما من مجبورم که زودتر ازخونه بزنم بیرون تا بیدار نشی و منو ببینی.الهی  دورت بگردم که اینقدر اذیت میشی.وقتی از بابا میشنوم که گریه میکنی خیلی ناراحت میشم و بی تاب برای دیدن روی ماهت .اصلا تمرکز ندارم و دوست دارم زودتر ساعت 3 بشه و توی این گرمای طاقت فرسا با 4تا ماشین تا مسیر خونه رو عرق ریزون و با دلشوره بیام پیشت .البته شماهم تازگیها برخلاف قبل ازم استقبال گرم میکنی و میپری بغل مامان .همینم باعث میشه خستگیم در بره وتمام دلشوره هامو فراموش کنم.اینم از عکسات:

 

اولین باری که واسه نوژاجون لاک زدم تو خردادماه بود

خانم گل من نمیخواد بابا علی (بابای من) دستشو بگیره و میخواد خودش از پله ها پایین بره .

در حال تعارف پاستیل دهنی به مامان

نوژا جونی ونیلا دختر داییش.نوژا جون به نیلا میگه نینا خانم و جالبه که کلمه خانم رو هیچ وقت از نیلا جدا نمدونه انگاری فکر میکنه جزیی از اسمشه و کلی باهم این دوتا بازی میکنند ونیلاجونم هم خیلی نوژا رو دوست داره .

نماز خوندن گلم روی صندلی نماز باباعلی

دختر عشق موبایلم.تازگیها از راه که میرسم سریع میگه : گوشیموبده.منم اطاعت امر میکنم .از اونجایی که موبایل بنده تو جیب شلوارم هست وقتی میدم دستش میگه: داغه فوتش کن خنک بشه

 

یکبارهم خودش رفت و صندلیه آموزشی رو آورود گفت بشینم جیش کنم اما با پوشک و شلوار.فکر میکنم نوژا آمادگی برای گرفتن از پوشک رو تقریبا کسب کرده گاهی اطلاع میده که من جیش دارم.البته اون موقع که اطلاع میده پوشک شده و هنوز خودم فکر میکنم خیلی زوده

نوژاوعطرین جونی دختر خاله ی من که  الان 1 سال و 3 ماهشه

ای دختر بلاچه ی من.

اینجاهم داشت با در فرگاز که آیینه ایه خودشو نگاه میکرد که یکدفعه در فر باز شد و نوژا افتاد رو زمین

اینم غش غش خنده بعداز خوردن زمین .

 

بازم نوژاو نیلاجونی دو تا با محبت

اینجوری از سرسره میره پایین وعاشق اینکاره

اینم از یه کار خطرناک شیطون بلای خودم

دختر باسواد من داره کارت میخونه

یکی دیگه ازجنبه های مستقل شدن نوژا البته جوراب مامان فاطمه شو داره میپوشهخنده.اینم بگم که نوژاجون خودش اکثر شلواراشو میپوشه و لباساشم همین طور.

 

قربون اون ژست گرفتنت بشم عزیزم

علوسک بازی نوژاجونی

تو این عکس میگه :هورا علوسک

همیشه این تابلو رو تکون میده و تاب تاب عباسی میخونه.البته بگم تابلو خیلی خیلی سبکه .این عروسکش هم دست نداره.یکبار دیدم وقتی داره باهاش بازی میکنه زد زیر گریه گفتم :چی شده نوژایی؟گفت: دست نداره.وای اینقدر دلم سوخت که نگو چقدر سعی کردم تا آروم بشه و دستشو براش پیدا کردم وگذاشتم روی عروسک

پای برهنه که تو پست قبل گفتم تو پارک بدون کفش راحت از سرسره بالا وپایین میره .تازه کلی کیف میکنه.قابل توجه آناهیتا جون مامان آرمیتا عسلی و سمانه جون مامان ستایش نانازی

اینم  یه عکس از رفتن  دوباره به دریاچه ی چیتگر که چند شب پیش بخاطر اینکه تا ساعت ٨ شب خواب بودی و میدونستم نهایت اگه بخوای شب بخوابی زودتراز ٢ امکان نداره.این شد که به بابایی زنگ زدم و گفتم که نوژا رو جایی ببریم که انرژیش تخلیه بشه که درنهایت رفتیم دریاچه .تا دریاچه رو دیدی گفتی:دریای بزرگ.

تازگیه هم تا تی وی رو روشن میکنیم میگی بزن شبکه ی دریا.بهش میگم مامان شبکه ی دریا نداریم ولی اصرار که بزن بزن شبکه ی دریا.

یه چیز جدید هم بگم تا تو ماشین بابایی می شینیم سریع میگی:دوست دارم من بیچاره (از محسن یگانه) رو بزار و ما باید تا آخر مسیرمون همین آهنگ رو گوش بدیم هنوز تموم نشده میگه: دوباره بزار.یه آهنگ دیگه ی مورد علاقه ی دخترم بری باخ منصوره که گوشیه منو میگیره و میگه : مامان بری باخ بزار

 

بعدا نوشت: از دوشنبه ٣٠ که از سرکار اومدم دیدم تنت داغه و شبش دیگه بیحال شدی و نق میزدی .بهت استا مینافن دادم ولی افاقه نمیکرد تا دم صبح که تو خواب شروع کردی به هذیون گفتن.وای اینقدر ترسیده بودم که نگو .همش دستمال مرطوب میزاشتم رو سرت و با  اینکه زیاد خیس نبود سریع از خواب می پریدی و دستمال رو پرت میکردی یه طرف دیگه اشتها هم اصلا نداشتی.منم دیگه سه شنبه ١ مرداد نرفتم سرکار .چون اگر میخواستم برم که دیگه دل تو دلم نبود.بزور بهت استامینافن دادیمو وهم چنان بیحال تا بعدازظهر بردیمت بیمارستان میلاد .دکتر تا معاینه ات کرد گفت:گلوش خیلی چرک داره.یه سفکسیم نوشت و دیفن هیدرامین و و پماد برای پاهات که اگزما شده. ومتاسفانه شما خیلی بد دارویی و همه ی سفکسیم رو که با سرنگ بهت میدیم رو بیرون میریزی اما خداروشکر امروز که ٢ مرداده حالت خوب بود وتبت قطع شد و سوپ خوردی .خداروشکر که بهتری عزیز دلمون تویی اگه مریض بشی واقعا همه ی برنامه ی زندگیمون بهم میخوره.بابایی دیروز عصر بخاطر شما اومد خونه و نرفت مغازه با اینکه مشتری داشت ولی موندو داروهاتو داد.امروزم تا ساعت ١ بعدازظهر خونه بود تا شما یه کم حالت خوب شد رفت مغازه.بدون که دنیای من وبابایی هستی  و عاشقانه می پرستیمت کوچولوی نازم.

فردا ١٦ ماه مبارک رمضانه.وشما دقیقا ٢ سال پیش تو هم چین روز مبارکی بدنیا اومدی .تولد قمری ات مبارک عزیز دلمون

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

خاله سنا
3 مرداد 92 1:00
سلام عزیزم مرسی به ما سر زدین
خاله هلاله
3 مرداد 92 11:26
الهی خاله قربون شیرین زبونیات بره. عکساتم که فوق العادس کلی خندیدم.بووووووووووووووس
مامان ثمین
3 مرداد 92 14:58
سلام عزیزم امیدوارم همیشه شاد باشی به به چه دختر ماهی شدی عزیزم چقدر کارای خوب خوب یاد گرفتی مامانی الان گل دختری حالش چطوره امیدوارم خوب خوب باشی نازنین
مامان ساجده
3 مرداد 92 15:30
عكسها همش فوق العاده بود من كه كلي كيف كردم انشاالله كه زودتر دخمل نازمون خوب بشه واقعا سخته وقتي اين فرشته ها مريض ميشن براي نوژاي عزيزم
مامان ایناز
4 مرداد 92 11:51
عزیز دلم تولد قمریت مبارک الهی زودتر خوب بشی جیگر مامانی شما هم غصه نخور خوب میشه عکساش خیلی با نمکه حیف که برای من همشون باز نشدن
مامان آنیسا
4 مرداد 92 22:33
ای جونم ماشالا نوژایی چه بزرگ شدهتولد قمری دختر نازنینت مبارک حسنیه جون ببوس نوژا و نیلای عزیزم رو
سمانه مامان ستایش
5 مرداد 92 2:46
چه پست خوب و پر عکسی بود دوستم. چقدر لاک به دستای نازش میاد قربون نوژا جونی که مثل دوستش گوشی مامانو گوشی خودش میدونه واااای عزززیزم پس یه تفاهم دیگه هم با ستایش داری و عاااشق سرسره بازی بدون کفشی ای جووونم که دوباره مریض شدی گلمانشالا زود خوب خوب بشی و دیگه مریض نشی نوژاجونم
اوتادي
5 مرداد 92 13:04
قربون لاكات و جوراب پوشيدنت برم من .ايشاا... زودي زود خوب بشي عزيزم و شادي رو لبات و لباي مامان حسينه جاودانه باشه.تولدت مبارك عزيزم (يه دنيا بوس براي شما خوشمل خانم)
امیر مهدی و عمی
6 مرداد 92 12:01
سلام بر مامانی مهربون مثل همیشه عکس های این فرشته کوچولو عالی و زیبا بود عزیزم 24 ماهگیت مبارک باریکلا به این دختر مستقل انشااله همیشه شاد و سلامت باشی عزیزم
آناهيتامامانيه آرميتا
6 مرداد 92 15:28
دوستم چه عجب كه يه پست تپل گذاشتيخيلي عكساش نازبودن عسل خانوم قربونش كه ميگه گوشي روفوت كن ازسرسره ليزخوردنشوخيلي دوست دارم بااون چهره مهربونش يه خسته نباشي هم به ماماني مهربون
مامان اميرمهدي
7 مرداد 92 10:11
قربون مستقل شدنت برم عسلي خاله فدات شم كه اينقدر بانمكي عزيزم ،هميشه شاد باشي جيگر طلا
مامان اميرمهدي
7 مرداد 92 10:25
قربون استقلالت بره خاله ،فدات شم كه اينقدر بانمكي عزيزم ،هميشه خنده رو لبهاتون باشه
مامان ندا
8 مرداد 92 0:22
چه عکسای نازی نوزان منم یکی ازاون لباساروداره بلوزشلوارک صورتیه جوراب پوشیدنشوببین خدای من
مامان آناهیتا
8 مرداد 92 1:25
ای جونم چقدر عکس هات خوشگل بودند خیلی شیطون شدی عزیز خاله . عاشق عکس خنده ات شدم وقتی درب فر گاز افتاد
مامان ندا
9 مرداد 92 11:29
حسنیه جون اسم نوژاهمون نوژاست یانوژان
میشه انگلیسی اش رابنویسی


عزیزم اسمش نوژا .انگلیسیش nozha
امیر مهدی و عمی
9 مرداد 92 16:01
سلام مامانی به جون خودم رمزو دادم ولی باز هم از اینکه نیومده ببخشید. با کمال میل رمزو براتون خصوصی میذارم
مامان تارا و باربد
12 مرداد 92 10:56
سلام عزیزم خوبی دست گلت درد نکنه با این عکسای زیبای فرشته کوچولوت خدا حفظش کنه وابستگی دخترا به مامان زیاده طفلی ها که بیدار میشن مامانو نمی بینن منم این مشکلو دارم با بچه ها همه لحظه هاتون خوش و خرم راستی تولد قمریش با تأخیر مبارکه
مامان آناهیتا
12 مرداد 92 16:54
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
15 مرداد 92 1:07
به به چه پست پرو پیمونی.آفرین بهت حسنیه جون. الهی عزیزم چه قدر ناخنهاش بامزه شده بالاک. وای مردم از خنده که پاستیل دهنی بهت داده.یعنی هر چیزی رو که نخوان بخورن ماها محکومیم که بخوریم. مامانی از طرف من خیلی نوژا جونو ببوس
مامان روژینا
15 مرداد 92 17:32
وااااااای قربون این خانم کوچولوی فعال بشم حسنیه جون واقعا حس بدیه وقتی مجبوری از بچت دور باشی حتی زمان خیلی کم ولی خوب اینم یه قسمتایی از همون شیرینی زندگیه الهی بمیرم مریض شده بود ؟ الان چطوره خوب شده عشق خاله ؟
مامانی درسا
17 مرداد 92 15:36
صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است. پیشاپیش عیدتون مبارک
مامان آناهیتا
17 مرداد 92 16:29
سلام عزیزم ، عید بر شما مبارک
مامان ندا
17 مرداد 92 23:30
عید سعید فطر، عید آسودگی از آتش غفلت و رهیدگی از زنجیر نفس بر میهمانان حضرت حق مبارک باد http://www.niniweblog.com/r43.1.php?m=YXluYXo5MS8xMzc1NzAxOTQ1NS5qcGc=
نوژکوچولو
18 مرداد 92 2:25
اخی گریه کودکان بخاطر دوری از مادر واقعا دل سوختن داره اما چاره ای نیست ایشالا بزرگتر میشه راحت تر با این قضیه کنار میاد همانطور که الان داره با گرمی ازت استقبال میکنه وایییییییییییییییی چقدر عکسهای خوشگل خوشگل مخصوصا اون یکی که تاپ و ساپورت سرخابی پوشیده
منا مامان کورش
18 مرداد 92 18:43
سلام عزیزم عید مبارک چه عکسای زیباییی حسنیه جون عید شما هم مبارک
مامان نوژا
21 مرداد 92 10:58
مامان ملينا
3 شهریور 92 11:50
چه دخمل ناز و ملوسي