تنها بانوژاجونی

سلام عسل مامان.الان که دارم برات می نویسم اداره هستم .خداکنه حالت بهترشده باشه آخه سرماخودی ومثل همیشه دارو نمیخوری به خاطرهمینم هست که مریضیت طولانی میشه.البته آبریزش بینیت کمترشده اماهمچنان بیحالی.

قربونت برم ازديروزبگم كه من وشمابر2ساعتي تنهابوديم اينقدردلاشوره داشتم كه نكنه ازم كاري بخواي كه نتونم انجامش بدم.البته خاله هنگامه تاساعت 2:30پيشمون بود.بقدري خسته بودي كه 1:30خوابيدي اماباكلي نق.خاله هم چون خيالش راحت شدرفت خودش هم كلي ناراحت بودامابايدميرفت.

وقتي خاله رفت من هم اومدم كنارت خوابيدم.همش چشماموبازميكردم ونگات ميكردم.شماهم همش دنده عوض ميكردي وآروم وقرارنداشتي.تااينكه ساعت 3ازخواب بيدارشدي وچشم به سقف باخودت دخ دخ ميگفتي وپوزخند ميزدي.ازدخ دخ گفتنت مشخص بودحسابي استراحت كردي منم چشماموبستم تافكركني خواب هستم.اماوقتي سرتوطرفم چرخوندي وبهم نگاه كردي ديگه نتونستم كه نگات نكنم.الهي قربونت برم كه بهم خنديدي.

نشوندمت وبرات سوپ آوردم.بنظرم اومداصلااشتهانداري چون باكلي بازي 4تاقاشق خوردي.بعدبردمت جلوي تي وي نشوندمت برنامه رنگين كمان تازه شروع شده بوديكم نگاه ميكردي ويكم بازي.بعضي وقتهاهم دست ميزدي.بعدش برنامه خاله شادونه رونگاه كرديم انگارازين برنامه خوشت اومده بود مرتب دست ميزدي وميخنديدي.

مامان وباباي گلم هردوتاشون نگرانت بودن وزنگ زدن وحالتوپرسيدن وكلي سفارش كردندكه مراقبت باشم.الهي فدات بشم كه مامانواذيت نكردي ونخواستي كه بغلت كنم.ساعت 5:30خاله هانيه زنگ زدكهبريم پارك.اولش حال نداشتمو گفتم :نه.ولي بعدش رضايت دادم.توي پارك بهت خيلي خوش گذشت كلي سرسره سوارشدي وذوق كردي.روحيه ات هم عوض شده بودوحلت بهتربود.يه دوست هم بنام رهاخانم پيداكردي 19روزازشمابزرگتربود.درراه برگشت هم سواركالاسكه نشدي وخاله تاخونه شماروبغل كرد.رسيديم خونه خيلي نق زدي .خوابت ميومد امانميخوابيدي.بعدش بابايي اومددنبالمون وشماتوماشين خوابت برد.رسيديم خونه ازخواب بيدارشدي وگريه كردي.ظاهرازيپ لباست گردنتوزخم كرده بودوجاي خراشيدگي قرمزشده بودبرهمينم كلي گريه كردي ومن كلي ناراحت.

ناراحت از.....  ولش كن عزيزم.

الهي دورت بگردم كه خيلي نازنازي شدي.حالاگريه هات باجيغ بنفش همراهه.ميخوام اينوبدوني كه همه ي سختي هارودارم بخاطرشماتحمل ميكنم.عزيزكم فقط بدون كه دوستت دارم ازته دلم.بوس