ویروس لعنتی 2
امروز ١٥ اسفند ماه ٩١هم راهیه بیمارستان شدیم .چون نوژا جون دوباره استفراغ میکرد.دکتر دوباره براش قرص وشربت نوشت خداروشکر الان حالش خیلی بهتره.مرغ براش سرخ کردیم خورد داروهاشم با کلی مکافات خورد.الانم چون داروش خواب آوره خوابید.عزیزم این هفته خیلی برام استرس زا بود.سر کار هم نرفتم.تا بحال این همه وقت پیش نیومده بود مرخصی بگیرم.امیدوارم هیچ وقته دیگه مریضی اینطور به سراغت نیاد هم منو از پا انداختی وهم خانواده هامون کلی اذیت شدند.
پ.نوشت: چند تا عکس ازت انداختم.البته نا گفته نمونه که عزیز نمی زاشت ازت عکس بندازم میگفت خاطره ی بدی هست عکس گرفتن نمی خوادولی من اینکارو کردم
این عکس سرمت هست که باید 5 ساعت تموم بهت وصل می بود.
این پای سوراخ سوراخ شدت بود که البته هر دوتا پاهات همین طوری بود
اینم دخمل ناز بی حالم نوژا جون که از بس گریه کرده دیگه نایی براش نمونده.
این رو هم اضافه کنم عکسا با موبایلم گرفته شده کیفیت پایین اونها هم بخاطر همینه
1 سال و6 ماه ١٩ روز سن نوژا جون