نوژا جونی خطرناک میشود....
سلام دخترم.دیروز بدلیل مشغله کاری که داشتم دیررسیدم خونه.شماهم طبق معمول سواربرمرکب (روروئک) تامامانیو دیدی ذوق کردی .اینقدرذوق زده شدی که اشک مامانیو درآوردی.بی اختیارگریم گرفت .بعدبغلت کردم و یکم بازی کردیم ومن تا دلم میخواست ازاون لپات ماچای آبدارکردم آخ مامانی نمیدونی که مزه ای داشت .بعدش همون طور دوباره سوارمرکبت شدی ورفتی تواتاق .منم به خیال اینکه مثل همیشه میری سراغ پرده دیگه نگات نکردم .اما بعدچنددقیقه دیدم که داری باشارژرلب تاب بازی میکنی و اونو انداختی دورگردنت آخه تازگیها خیلی دوست داری با سیم وپریز برق بازی کنی .خلاصه مامانی کلی شیطون بلا شدی .بعدمن وعزیزتصمیم گرفتیم حواستوپرت کنیم کلی اسباب بازی وبادکنک برات آوردیم امانشدکه نشد...
نویسنده :
مامان حسنیه
6:20