14ماهگی نوژاجونی
سلام دخمل گل مامان.امروزدخملم 14 ماهش شد.مباركه عسلم.اين 14 ماهگيت مصادف بودبا مريض شدنت عزيزم.ديشب همش ازخواب ميپريدي وگريه هاي وحشتناك ميكردي.تا ساعت 3 كه ديگه اصلا نخوابيدي وديگه كاملا بيداربودي وجيغ ميكشيدي.گذاشتمت روي پام تاشايدبخوابي يكم آروم ميشدي اما باز جيغ ميزدي .باباجوني بغلت كردوبردنزديك پنجره بيرونونشونت داداما بازم آروم نميگرفتي.واقعامستاصل شده بودمو نميدونستم چيكاركنم.برق اتاقو روشن كرديمو باهات بازي كرديم اما همش نق ميزدي .ازبس گريه كرده بودي چشماي نازت پف كرده بودوبه هق هق افتاده بودي.بادكنك بهت دادمو آروم شدي.اما هچنان خوابت ميومدوچشماتو ميماليدي.خميازه كه ميكشيدي گريه ميكردي.بعدگذاشتمت وي پامو طبق معمول برات لالايي خوندمو كمي آروم شدي.كم كم ديگه خوابت برد.ساعتونگاه كردم ديدم 3.40دقيقه است.از اينكه ديگه گريه نميكردي خوشحال شده بودم وبه آرامش رسيده بودم.چند دقيق يكبار پهلوعوض ميكردي وناله ميكردي.من تا وقتي كه موبايلم زنگ خورد بيداربودم.موقع اومدن سركار خيلي سفارشتو به بابايي كرد كه سروصدا راه نندازه وبزاره شما بخوابي.
ساعت 10 هم زنگ زدم موبايل بابايي وحال شماروپرسيدم .بابايي گفت :سرماخوردي وآب بيني ات آويزونه.صداي نق زدنتو ازپشت تلفن ميشنيدم.الهي مامان فدات بشه.اصلا طاقت مريضيتوندارم گلم .سعي ميكنم ناهارو كه خوردم زودي بيام پيشت چون الان بهم احتياج داري ميدونم.اگر تازه مرخصي نگرفته بودم حتما پيشت ميموندم اما نميشد.عزيز دل مامان نميخواستم اينجوري 14 ماهگيتوتبريك بگم اما مريض شدي ديگه.درهرحال ايشاله كه زودترخوب بشي .
با يه دنيا عشق وتبريك به نازدختري:بوس