نوژانوژا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

برای نوژاجونم

خردادنامه 94

1394/3/31 15:38
نویسنده : مامان حسنیه
745 بازدید
اشتراک گذاری

از اول خردادماه تصمیم گرفتم بنویسمت کلاسهای متفرقه و اولین گزینه ام برای اینکار پیدا کردن و گشتن تو سرای محله های نزدیک خونمون.باید فکر مسافت و گرما و ساعتی که میری به کلاس رو میکردم تا اینکه یکی از سراهای محله نزدیک خونمون رفتم وکلاس نقاشی ثبت نام کردمت.خودم خیلی خوشحال بودم .مهد قرآن هم داشت روزهای فرد اما گفتند 4سالت باید تموم شده باشه و کلا بچه ای باشی که گریه نکنی و وابسته نباشی .این گزینه رو ردش کردم گذاشتم ایشاله برای ترم پاییزت اگه خدا یاری کنه.کلاست از 5خردادماه شروع شد از ساعت 4تا 5:30بعداز ظهر.همش ترس اینو داشتم تو کلاس بی قراری کنی .و اینطور هم شد از 1:5 ساعت کلاس نیم ساعتش رو نمیمونی و بهونه میگیری که من خسته شدم.و خدا روشکر مربیتون اصلا سختگیری نمیکنهو میزاره بیای بیرون .

از مزایای کلاس رفتنت اینه که دیگه راحت با بچه ها دوست میشی و بازی میکنی. از نیلوفر جون در رابطه باشما در کلاس سئوال کردم و ازت خداروشکر راضی بود فقط میگفت زود خسته میشی .راحت ارتباط برقرار میکنی ونقاشیهات از همسنات و بچه های بزرگتر از سنت هم بهتره.خداروشکر.امروز هم آخرین روز کلاست هست .و تصمیم دارم کلاس رو ادامه بدی باید به محیط و شرایط کلاس عادت کنی عزیزم.

21 خردادماه هم رفتیم خونه دوست دوران دانشگاهم مرجان جون که به تازگی بچه دار شده.عزیزم هرچی از خانومیت بگم کم گفتم خیلی خانم و مرتب سر جات نشسته بودی و اذیت نکردی و در آخر هم بارزا کوچولو بازی کردی.

نمایی از اتاق رزا کوچولو و هنر نمایی دوستم مرجان جون

نوژا و رزاکوچولوی ناز

شیطنت های دختری تازه موقع اومدن به خونه گل کرده بود.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

اوتادی
1 تیر 94 14:01
سلام به هنرمند کوچولو. ایشالا همیشه شاد وسر حال باشی .به امید روزی که از گالری نقاشیت دیدن کنیم عززززززیزم ممنون دوست نازنینم