روز مادر + یه بعداز ظهر خوب
عشق کوچولوی من حالا دیگه خیلی با محبت شده وابراز علاقش خیلی بیشتر شده همیشه به من وباباش میگه : من مامان بابامو به هیچ کس نمیدم .خیلی دوستتون دارم.
خلاصه یه قندی تو دل من وباباش آب میکنه که نگو.گاهی لجباز میشه و حرف گوش نکن اما اکثر اوقات خوب ومهربونه.هنوز برای رفتن به مهد برنامه ریزی نکردم ولی دیگه هوا خوب شده و باید با بچه های همسنش در ارتباط باشه.
از روز مادر بگم که دخترک مهربونم چند روز قبلش وقتی از سر کار اومدم دیدم با عزیزش رفته بیرون .بعد از نیم ساعت اومدند و دیدم یه گل سرخ مصنوعی گرفته دستشو اومد بهم داد و گفت : روز مادر مبارک. اون لحظه خیلی خوشحال شدم وگریه ام گرفته بود و بوسش کردم و گفتم مرسی عزیزم .چقدر حس خوبیه و واقعا اگه عزیزش نبود میزدم زیر گریه منم که حساس
روز پنج شنبه هم تولد خاله هنگامه بود و کادوی مامان خوبمون رو هم تقدیمش کردیم نتونستم عکس زیاد بگیرم این چندتا هم یادگاری:
نوه های مامان وبابای عزیزم
اینجا اولین بار بود که نوژا طالبی میخورد و اونم زورکی که بعد دیگه اصلا نخورد
فامیل فابریکا
یه روز هم بعدازظهر ازسرکار اومده بودم نوژا رو بردم پارک با اینکه خیلی باد میومد اما خیلی خوش گذشت به هر دومون.چون پارک خلوت بود کلی باهم بازی کردیم و جیغ زدیم اینم از عکساش:
حیاط با صفای خونه ی مامان فاطمه
فدای خنده هات عزیزم
طبق معمول کفشاشو در آورده واز سرسره بالا میره
شیطونکم میخواست بره بالا که من منصرفش کردم
ورزشکار خودمی
فدای بوس فرستادنت
گلم میون گلها