نوژا ونمایشگاه مادرنوزاد و کودک شهریور 92
روزجمعه قرار گذاشتیم با مامان اینا و خاله هنگامه وهلاله بریم نمایشگاه مادرو کودک.از شب قبلش ساعت 8:30 خوابیدی تا 10 صبح جمعه .هزار ماشاله اینقدر خوب استراحت کرده بودی وسرحال بودی که نگو بهت گفتم نوژا بریم صورتتو بشورم صبحونه بخوریم بریم پارک.اینقدر خوشحالی کردی که نگو.صبحونه نخوردی .تا بخوایم بریم بیرون از خونه ساعت 12 شده بود.تو ماشین هم هر جا پرچم میدیدی میگفتی : پرچمارو نگاه کن .اینورم داره چی رنگیه؟خلاصه با این پرچما کلی سرگرم شدی.رسیدیم به محوطش گفتی: میریم پارک؟ گفتم : آره عزیزم. یکم که پیاده رفتیم گفتی : بغلم کن .مامان فاطمه بغلت کرد .تا وارد سالن شدیم شروع کردی به گریه اونم چه گریه ای .همش میگفتی :بریم بیریم.وای دی...
نویسنده :
مامان حسنیه
9:23